[Forwarded from Afra]
عشق من
با عاشقي هايت
مدارا كن
با خدا
از دلت گوي
دلت را باز كن
بند ريسمان
وصل را هم باز كن
تا اگر قسمت شود
دلدارت كنارت باشد
تو ماه دلدارت شويي
۰۳:۱۳
- ۱۲۱ بازديد
- ۰ نظر
[Forwarded from Afra]
عشق من
با عاشقي هايت
مدارا كن
با خدا
از دلت گوي
دلت را باز كن
بند ريسمان
وصل را هم باز كن
تا اگر قسمت شود
دلدارت كنارت باشد
تو ماه دلدارت شويي
حالا!!
در خياباني ايستاده ام
موجي از خوشي حس مي كنم، به انتظار تو ايستاده ام تا تو را ببينم، قاصدكي از غروب ديروز وقتي از غم نديدن ساعت ها گريسته بودم ، خبر امروز را برايم اورد، ساعا هاست كنار خيابان ادم ها ، زير سايه اسمان خدا نظاره مي كنم. جهان منتظر چون من را كه مي داند چه هيجاني در دلم اوج گرفته، ميان عبور و مرور ادم ها و ماشين هاي كوچك و بزرگشان، رفتگر جارو بر دست در مقابل چشمانم مي بينم كه ان طرف خيابان قبل از بيداري همه كارش را مي كند و مي رود. جاروي بلندش را كنار گاريش جا مي گذارد تا بتواند دستانش را محكم به دسته بيل مي گيرد و ان طرف باز هم به سراغ جارو دستي اش برمي گردد، خيابان را ميان خش خش جارو روي صفحهخاكگرفته خيابانمي كشد.
از انتظار خسته نمي شوم. هر لحظه اش به من عمقي از هيجان مي دهد تا تو را در تصوراتم كامل كنم. امروز چه پيراهني مي پوشي، تا به حال به تونگفتم دلم نمي خواهد پيراهن ابيت را بپوشي، مثل دوستت دارمي كه هيچ وقت نگفتم و از ان فرار كرده بودم. پيراهن ابي خيلي زياد به تومي ايد، ومن كمي حسوديم مي شود. كسي تو را نگاه كند، من غصه ام مي گيرد كهايا مثل گذشته دوستم داري!!!! يك لحظه مكث، نگاهم را به كسي كه مي گذرد خيره مي كنم، شبيه تو است اما تو نيست،
كسي صدايم زد، نگاهم را از خيابان ساكت مي گيرم تا بفهم اوچه مي خواهد
نگاهش مي كنم و او حرفش را مزه مزه مي كند
همانلحظه تو بيرونمي ايي و سوار بر رخشت مي روي وچهساده ادم ها پيك بد مي شوند????????????????????????❣️???????? تا چشماني با شوق نديدن تو چشم بر هم بگذارند.